جدول جو
جدول جو

معنی حشره کشی - جستجوی لغت در جدول جو

حشره کشی(حَ شَ رَ / رِ کُ)
عمل حشره کش
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
شغل و عمل اره کش
فرهنگ فارسی عمید
هر داروی سمّی به شکل گرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفت های گیاهی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ کَ / کِ)
نوره کشیدن. موهای زاید بدن را با مالیدن نوره زایل کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ کَ / کِ)
در اصطلاح بنایان، چیدن آجر به قطر در کنار مرزهای باغچه و جز آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ کَ / کِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ / رِ کُ)
بره کشتن. عمل بره کشتن.
- بره کشی داشتن، در گرمی و رواج بودن بازار کالایی. استفادۀ زیاد از میزان کردن. (از فرهنگ عوام).
- بره کشی (بره کشان) فلان دسته است، زمان استفاده های مالی آنان و زمان خوش گذرانی آنهاست. (از یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ /کِ)
عمل کشیدن شیره و عصارۀ هر چیزی. (یادداشت مؤلف) ، تدخین و استعمال شیرۀ تریاک. دود کردن شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کُ)
بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی:
جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان
که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما.
خاقانی.
از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی
زمانه از همه خونریزها پشیمان است.
خاقانی.
عشق خود بی خشم در وقت خوشی
خوی دارد دمبدم خیره کشی.
مولوی.
جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است
خیره کشی کار او جورکشی خوی من.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ تَ / تِ)
هر دارو که حشرات را کشد. بهترین حشره کشها گرد ددت است. و از این پیش گرد تنباکو، محلول نمک طعام، جوشانیدۀ برگ درخت گردو و آب صابون و امثال آن برای این مقصود بکار می بردند
لغت نامه دهخدا
مایکش آلت و ابزاری که برای کشتن حشرات مانند پشه مگس ساس و غیره بکار برند، داروی سمی که برای کشتن حشرات استعمال شود از قبیل امشی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره کشی
تصویر شیره کشی
استخراج عصاره میوه ها، دود کردن شیره تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
کاراره کش عمل و شغل اره کش با اره چیزی را قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره کشی
تصویر خیره کشی
بیگانه کشی، ضعیف کشی، بی دلیل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
((~. کُ))
هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهره کشی
تصویر بهره کشی
استثمار
فرهنگ واژه فارسی سره
استثمار، بهره جویی، بهره گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پایان یافتن و انجام محاسبات یک فصل چرای دام و ترک گاو سرا
فرهنگ گویش مازندرانی